سفر به کویر مصر
اولین باری که اسم کویر مصر رو شنیدم ( یا بهتر بگم دیدم) روی تبلیغ یه آژانس مسافرتی بود که نوشته بود تور کویر مصر 90 هزار تومن با صبحانه و ناهار و شام. با خودم فکر کردم یعنی آقا ظهور کرده که اینطور ارزونی شده؟ یا اینکه این بابا آتیش زده به مالش؟! با شوق و ذوق رفتم تو دفتر آژانس مسافرتی و با دماغ چسبیده به چونه اومدم بیرون. فکر کرده بودم میبرن مصر. نمیدونستم توی ایران کویری به نام کویر مصر هست.
برای تعطیلات عید امسال (91) نقطه سر خط (!) میخواست با یه گروه طبیعت گردی بره کویر مصر. منم طبق معمول میخواستم برم ولایت (رشت). هیچ طوره برنامه جور نمیشد، نه اونا زودتر میتونستن برن نه من دیرتر.
تا اینکه میترا اومد اراک و با نقطه رفتیم که ببینیمش. اینقدر اونجا با شوق و ذوق به میترا گفتیم که این برنامه رو با صالح و نقطه برن که همه جوگیر شدیم، قرار شد برنامه ریزی کنیم قبل از عید همه با هم بریم.
گرچه تا لحظات آخر حدود سه کامیون آدمی که قرار بود بیان نیومدن و دوتایی، جوجو غوغو[1]، زدیم به جاده، اما این یکی از بهترین مسافرت هایی بود که رفتم. خیلی خوش گذشت و جای همه دوستان خالی بود. این سفر دقیقا از همون نوع سفرهایی هست که با دوستان و هرچه بیشتر ، بهتر باید رفت.
توی این سفر و دقیقا در دلِ شبِ کویر مصر بود که برای اولین بار تونستم احساس آدمهایی رو که به سرزمینشون عشق می ورزن رو درک کنم. نه اینکه فکر کنم افتخار و عشق ورزیدن به زمین و سرزمین خیلی معنایی داشته باشه، بلکه متوجه شدم، متنفر بودن و خشمگین بودن از اون سرزمین هم به همون اندازه بی معناست. چون آدمهای هر سرزمین هستن که خشم و یا نفرت انسان رو شعله ور میکنن، و گرنه اگر اون سرزمین ، مثل هر قطعه دیگه از زمین که آرزوی بودن در اون رو دارم، از قید و بندهای جامعه دیکتاتوری و متعصب رها (و یا حتی تقریبا رها) باشه، زندگی کردن در اون میتونه لذت بخش بشه و دلم سوخت برای این قطعه از زمین که اینطور گیر آدمهایی افتاده که زیبایی هاش رو نابود میکنن و یا ندیده میگیرن و یا نمیتونن ازش استفاده ای ببرن.
جزئیات سفر از نظر تکنیکی و تاکتیکی
· درجاده-رفت
حدود ساعت 8:30 روز سه شنبه ۲۵/۱۲/۱۳۹۰ از اراک بنزین زدیم و راه افتادیم.
ساعت 10.30 ابتدای جاده قم-کاشان بودیم. (حدود 148 کیلومتر از اراک اومده بودیم). اینجا یک نکته ای هست که باید بهش توجه کنید و اون اینکه در نقشه های کاملا دقیق و به روزی که روی سایت ها و همچنین در نقشه سال 90 ایران هست، اشاره ای به خروجی اتوبان کاشان-اصفهان به سمت اردستان نشده و ما در اینجا سردرگم شده بودیم و نمیدونستیم داریم درست میریم یا نه. با عبور از این اتوبان دیگه نیازی نیست که شما از جاده قدیم کاشان-اردستان برید و واضحه که مسیر بهتره و سریعتر میشه رفت. پس وقتی تابلوی زیر رو دیدید برید به سمت یزد و مطمئن باشید که درسته، چون ما رفتیم و گم نشدیم.

تصویری از نمونه میکروب این نواحی:

ساعت 14:30 به نائین رسیده بودیم. با صدهزار درود و صلوات به روان پاک آن شیر پاک خورده ای که بنزین را گران کرده دوباره بنزین زدیم. ابتدای جاده نائین به سمت انارک یک پمپ بنزین هست که اگر بخواید این مسیر رو برید و ماشینتون هم یه پراید صدی هفت باشه، احتمالا باید در همین پمپ بنزین، بنزین بزنید. (مسافت از در خونه تا نائین 475 کیلومتر) دقت کنین که از نائین تا مصر جاده دو طرفه است و ماشین سنگین هم عبور و مرور داره. با احتیاط رانندگی کنین.
نرسیده به خور سه راهی جندق-خور-انارک هست که در اینجا به یک پست ایست بازرسی می رسید که تقریبا همه ماشین ها رو نگه میدارن و مدارکشون رو چک میکنن و احیانا میپرسن که کجا میرید. پس اگه منظم و مرتب نیستید، منظم و مرتب باشید، اگه هستید، منظم تر و مودب تر باشید. اگر گروهی هستید که نامحرم هستید و قیافه هایتان هم داد میزند بهتر است با عنوان تور و با مجوز گردشگری برید و یا با بزرگترهای پایه تان بروید و یا بروید محرم بشوید... خلاصه فکری بکنید به حال این قسمت قضیه که توی حالتان نخورد.
یه نکته جالب برای ماهایی که در منطقه کویری نیستیم وجود تابلوهای " خطر برخورد با شتر در سرتاسر مسیر" هست.البته ما محض نمونه یکدونه شتر هم در سرتاسر مسیر ندیدیم.
دیگه کار خاصی نکردیم و مثل بچه های مودب نشستیم تا ساعت 17:33 که ورودی جاده خور-مصر بودیم.
البته کم کم هوا داشت تاریک میشد و چون چراغ روستا معلوم نبود و کلا توی جاده چراغی نبود و خطر برخورد با شتر هم بود و هیچ بنی بشر دیگری به چشم نمیومد که هیچ، اصولا هیچ نشانی از وجود انسانها پیدا نبود، آدم یه کم خوف برش میداشت که نکنه حالا...البته این جور مواقع آدم نمیدونه از ندیدن بنی بشر باید خوشحال بشه یا ناراحت! چون بستگی به بنی بشرش داره.... البته بعدا متوجه شدیم که مردم این نواحی فوق العاده دوست داشتنی و خونگرم هستن و کلا امنیت بالایی داشت منطقه به طوری که حتی پاسگاه و اینا هم نداشت و در و دروازه ها هم قفل نبود. اما ما اون موقع نمیدونستیم این موضوع رو. خلاصه کم کم نشانه هایی از وجود زندگی انسانی مثل گله گوسفند و بز و همینطور کشتزارهای سرسبز پدیدار شدن و کم کم از نگرانی در اومدیم. یکی از جالبترین نکات این منطقه سرسبزی و کشت و کار در اون محیط کویری بود.
ساعت 18:15 به روستای مصر رسیدیم.( مسافت از نائین تا روستای مصر 287 کیلومتر)
· روستای مصر
وارد روستا که میشید (علی الخصوص اگر در شب وارد بشید) یک بلوار بسیار پهن میبینید که آخرش هم معلومه و دو طرف این بلوار خونه های اهالی قرار گرفته که از دو طرف کمی به سمت کویر ادامه داره که البته در شب معلوم نیست. ما فردا صبح اش تونستیم نسبت به شکل و موقعیت روستا ذهنیت پیدا کنیم.
قبلا شماره یکی از اهالی، معروف به علی ساربون رو گرفته بودیم. بهش زنگ زدیم برای اتاق و محل استراحت که خودش نبود اما پسر بانمک اش ( البته نه اینکه نی نی باشه ، حدود 15-16 سال ولی با نمک بود) در مهمانسراش رو باز کرد و یه اتاق بهمون داد که البته از نظر پاکیزگی و نظافت چنگی به دل نمیزد. یه بخاری نفتی و یک پدیده خورشید شب هم به عنوان گرمایش و یک پنکه سقفی به عنوان تولید کننده سرمایش در اتاق بود. البته که من اون موقع از شدت سرمایش داشتم دندونک میزدم بنابراین اول بخاری نفتی و بعد پدیده خورشید شب رو (که عکس خاموش اش رو در زیر میبینید) روشن کردیم.
پدیده خورشید شب در حال استراحت
این اسم من درآوردی از اونجا اومد که به محض اینکه این دستگاه رو به برق میزدی چنان نوری میپراکند که روح انسان رو هم روشن میکرد چه برسه به اتاق رو. گرمایش هم داشت البته ولی نورش یه چیز دیگه ای بود.
اتاق خیلی تمیز نبود، ولی در عوض سرویس بهداشتی اش ( که همه اذعان میکنند که اصل موضوعه) بسیار تمیز بود. حتی حمام هم داشت و پسون فردا که در حمام دوشی گرفتم، از جان و دل اعتراف کردم که در منزل هم آب به این فشار و حرارت موجود نیست.
البته در مهمانسرای علی ساربون به غیر از ما گروه دیگه ای نبود و این سرویس بهداشتی توی حیاط و مشترک بود، بعدا اگر رفتید شلوغ بود و به این تمیزی نبود، یه وقت یقه ما رو نچسبید.
استراحتگاه علی ساربون
یک نکته دیگه هم که باید اضافه کنم اینه که برای آب خوردن از آب داخل منازل استفاده نکنید. یا آب معدنی ببرید و یا اینکه وسط اون بلواری که اول گفتم، یکسری شیر آب هست، از اونجا برای خوردن آب بردارید.
بعد از کمی استراحت و انتقال وسایل از ماشین به اتاق، رفتیم در روستا گشتی زدیم. که جون میده شبِ این روستا برای فیلم ترسناک. کوچه های کاهگلی و خلوت با نور خیلی کم. به خصوص که اون شب اصلا شناخت نداشتم و نمیدونستم چی به چیه، مدام فکر میکردم گم میشیم الان. یهو یه سایه ای ته اون کوچه باریک کاهگلی بی حرف و بی صدا رد میشد... یاد شب بیست و نهم ساموئل خاچکیان به خیر.
توی همین گردش یه مهمانسرای دیگه به اسم رهاب رو دیدیم که با اجازه صاحبش رفتیم و توش رو نگاه کردیم که ذوق و شوقمون از پیدا کردن اتاق در منزلگاه علی ساربون رو کور کرد. چون بسیار زیبا و تقریبا مثل یک هتل ساخته شده بود. خیلی تمیز و شیک... البته قیمت اش هم خیلی شیک بود. هر شب برای هر نفر شصت هزار تومن با صبحانه و ناهار و شام.
مهمانسرای رهاب
ما اون موقع هنوز با علی ساربون توافقی نکرده بودیم و فقط هول هولکی پریدیم یه جایی که سقف داشته باشه. به همین خاطر خیلی دماغ سوخته برگشتیم به اتاق خودمون با دیوارهای دود زده و پدیده خورشید شبش. اما اینکه میگویند ظاهر بین نباشید، فرداش به ما ثابت شد. چون گرچه این اتاق خیلی تمیز نبود اما در عوض:
علی ساربون فرد بسیار خوش اخلاق، خوش مشرب و مهمانوازیه. در تمام این مدتی که اونجا بودیم حتی یکبار نیامد بگه چیکار میکنید یا چیکار نمیکنید. حتی یکبار حرف پول رو نزد و با محبت و مهربانی تمام برای گردش در اطراف راهنمایی مون کرد. در نهایت قیمت هم بسیار مناسب و توافقی تمام شد.
توضیح اینکه این مهمانسراها در واقع خونه های قدیمی خود اهالی روستاست که درستش کردن و به گردشگرها و توریست ها اجاره میدن.
دیگه شب اول بعد از گردش و سوزاندن یک عدد فشفشه بی صدا به منظور به جا آوردن مراسم چهارشنبه سوری برگشتیم و استراحت کردیم.
صبح فردا (چهارشنبه 26/12/90)بعد از صبحانه و گرفتن راهنمایی از علی ساربون به سمت نیزار به راه افتادیم. در واقع خود نیزار چیز خاصی نیست، به نظر میاد بیشتر به منظور یک هدف برای پیاده روی در کویر و شنزارها برای گردشگران نشانه گذاری شده باشه، به ویژه که بخش هایی از نیزار هم سوختانده شده بود. حالا چرا؟ به این علت که ما ملت مریضیم. همین.
به گفته علی ساربون یک ساعت تا نیزار راه بود، ولی ما بعد از یک ساعت پیاده روی به نظر نمی آمد که به جای خاصی رسیده باشیم. به خصوص که عادت مطلوب و پسندیده نقطه اینه که از ملت راه رو بپرسه ولی بعدا هر راهی رو که میلش کشید بره و اصلا توجهی نکنه که اون بابا کدوم جهت رو نشون داده...به همین دلیل نوک تیز برج مخابراتی ده رو نشونه کرده بودیم و هی برمیگشتیم نگاش میکردیم که اقلا اگه به نیزار نرسیدیم ، برگردیم و گم و گور نشیم تو بیابون.
بعد از دو ساعت پیاده روی به نیزار رسیدیم. بنابراین هر وقت هر جا میرید و از یک محلی میپرسید چقدر راهه؟ هرچقدر گفت رو ضربدر دو کنید چون به قول نقطه پای محلی ها با پای ما فرق میکنه و به اندازه دوبرابر هم آذوقه علی الخصوص آب در مناطق کویری بردارید و به حرف همسفر بی تجربه تون (خودم) که میگه یه بطری آب کافیه توجهی نکنید.
نیزار سوخته
همونطور که گفتم خود نیزار چیز خاصی نیست(البته یه نکته جالب در مورد نیزار وجود آب در وسط کویر بود.) اما خود کویر و رمل هاش بسیار دیدنی و قشنگه. کلا اول که پا میزاری تو کویر و رمل ها و منظره کویر رو میبینی خیلی ذوق زده میشی. بعد از کمی استراحت در کنار نیزار با هزار اصرار نقطه، کفش ها رو در آوردیم ( چون در مجله "سرزمین من" نوشته بود که منطقه مار و عقرب و اینا داره، بنده با وجود مطالعه مبسوط در خصوص کمک های اولیه بعد از گزیدگی نیش انواع عقرب و مار، نه تنها جرات نمیکردم کفش هام رو در بیارم بلکه در مبال هم، گلاب به روتون، با احتیاط و خبر کردن جانواران احتمالی وارد میشدم و حتی یکبار دمب یک گربه بی زبان رو با مار اشتباه گرفتم.) و روی رمل ها پیاده روی کردیم و غلت زدیم که بسی کیف داشت و به نیش مار و عقرب انشا ا... که می ارزد. بعد هم که دوساعت پیاده روی برگشت به ده.
حدود ساعت 4 عصر ناهار خوردیم. استراحتی کردیم و بعد هم با ماشین به سمت روستای فرحزاد رفتیم که حدود 6 کیلومتری روستای مصر هست. روستای فرحزاد آخرین روستا در این مسیره. تنها یک خانواده در این روستا زندگی میکنه که کارش گله داری شتر و گوسفند و اینهاست. یکی ، دو خانواده هم که خانه های قدیمی شون رو تبدیل به مهمانسراهای بسیار تمیز و مرتبی کردن، هشت ماه سال رو که این منطقه توریست داره یعنی از مهر تا اردیبهشت، میان و در روستا می مونند. مهمانسرای روستای فرحزاد دیگه رو دست همه است. شوفاژ داره!!!!! در این حد...یه اتاق هم به شکل فروشگاه صنایع دستی درست کردن که اجناسی مثل کلاه و جلیقه و عبا از پشم شتر، انواع پلاس و جاجیم و...برای فروش داره. اونجا هم صاحب کاروانسرا و پسراش با روی باز و مهربانی و گشاده دستی استقبال کردن، گرچه ما مهمان اونها نبودیم. البته من یک علت اش رو روابط عمومی بالای نقطه سرخط! میدونم که به ویژه در مورد سوژه های عکاسی به کار میافته.
مهمانسرای بارانداز در فرحزاد
بعد هم برگشتیم و بعد از شام با دوربین و چراغ قوه و فشفشه های صدادارمان که شب پیش به علت آشنا نبودن با مردم و سکوت احترام انگیز ده هوا نکرده بودیم، به قسمت پشت خانه های روستا و کویر رفتیم. فشفشه ها رو در کردیم و با دوربین عکسهایی از این قبیل گرفتیم:
روز بعد (پنجشنبه 27/12/90) دیگه میخواستیم برگردیم و سری به روستاهای گرمه و بیاضه بزنیم. صبح وسایل رو جمع کردیم و بعد از حساب و کتاب با پسر با نمک علی ساربون، ازش خواستیم که ما رو ببره شتر سواری. همه کارهایی که در این سفر کردیم یک طرف و شترسواری یک طرف. خیلی هیجان انگیز و جالب بود. توصیه میکنم به خاطر شتر سواری هم که شده یکبار برید که شنیدن کی بود مانند دیدن. البته در عکسهای زیر ملاحظه میکنید که نقطه طوری نشسته رو شتر انگار صدسال خان بوده در حالی که من جهاز شتر رو چهار چنگولی چسبیدم. به هر حال یکی از ویژگی های سفر کردن شناخت نقاط قوت و ضعف خودتونه که البته در مورد من خیلی نقطه قوتی مشاهد نشد.
· دریاچه نمک، گرمه، بیاضه... قسمت بی نمک و عبرت آمیز سفر
پنج شنبه حدود ساعت 10:40، خوشحال و قبراق و رضایتمند ناشی از این مسافرت دو روزه و آدرنالین مترشحه در خون به علت شترسواری، راه افتادیم که بریم و دریاچه نمک خور رو ببینیم. از خور تا دریاچه نمک حدود 45 کیلومتر راهه. به طور کلی نمیشه دقیق گفت. مثلا فکر کنم از 40 کیلومتری دریاچه نمک شروع میشه ولی ما انتظار داشتیم یه کناره مثل دریاچه ببینیم که اینطوری نبود، دو طرف جاده نمکزار وسیعی وجود داره و جای مشخصی نداره. هرجا که دوست داشته باشید می تونید پیاده بشید و لذت قدم زدن در یک بافت متفاوت رو حس کنید.
ناهار رو در پارکی در خور خوردیم و حدود ساعت 15:57 به سمت بیاضه راه افتادیم. دیگه از اینجا به بعد خیلی مرتب یادداشت نکرده ام چون بیاضه و بعد از اون گرمه، هیچ کدام اصلا جالب نبودند. بیاضه که یک ده خاک آلود با بادهای شدید با حدود شش مسجد که معلوم نبود چرا از همه صدای نوحه بلند بود، یه قلعه قدیمی داغون داشت که احتمال برای گول زنک توریست ها قسمت جلویی اش رو بازسازی کرده بودن و دور تا دورش مخروبه و ویران بود. به درش هم یک قفل به قاعده این هوا زده بودن.
بعد جالب اینکه که وقتی من کنار تابلویی که با خط خوش نسعلیق و با رنگ مشکی روی زمینه زرد نوشته و فلش زده بود: دستشویی عمومی، از ماشین پیاده شدم و رفتم و دیدم که دستشویی عمومی در ندارد و آب ندارد و برگشتم، دیدم یه ملایی بدو بدو از کلّه ده پاشده اومده یقه ما رو گرفته: "پسر خهثتمسالمین (نامفهوم بود این قسمت کلماتش) گفته اومدین قلعه رو دیدین پولشو ندادین... پولشو بدین!!!!!!!!!!!!!!" گفتیم برو عمو خدا عمر با عزت بهت بده... قفل زدی این هوا... اصلا بسته بوده ما چطوری رفتیم تو ؟! ما یه طواف یک دوره زدیم دور قلعه همین. اینم پول میخواد؟ وحی شد به ایشان نخیر پس... احتمالا گروه دیگه ای بوده با شما اشتباه گرفتیم. خلاصه اینم از بیاضه. شبیه این فیلم های آخر الزمان بود.
بعدش به سمت گرمه رفتیم. گرمه هم یک قلعه قدیمی داره که ما نرفتیم ببینیم. یک مهمانسرای آتیشونی مازیار آل داوود داره. که قشنگه ولی گرونه و شلوغ هم هست. البته به نظر میامد گرمه جای بهتری بود نسبت به بیاضه... یه سری چشمه و دار و درخت داشت ولی چون هوا خیلی خراب و خاک آلود بود تصمیم گرفتیم دیگه برگردیم و شب رو در انارک بگذرونیم تا فردا صبح به سمت اراک حرکت کنیم. پس به سمت انارک برگشتیم.
حدود ساعت 20:30 به انارک رسیدیم و در کاروانسرای رباط انارک رحل اقامت افکندیم. این کاروانسرا هم بسیار زیبا بازسازی شده.
کاروانسرای انارک
· انارک و برگشت
کلا بازدید از انارک خیلی توی برنامه نبود. اما صبح روز جمعه 28/12/90 که میخواستیم به سمت اراک برگردیم، تصمیم گرفتیم بریم و یک ساعتی در انارک وقت بگذرونیم و چه تصمیم خوبی.
اول به بافت قدیمی شهر سر زدیم و از توی کوچه ها که رد میشدیم، نقطه به دنبال بوی نون محلی افتاد و تا از یکی از پیرزنای مهربون و خوش زبون کلوچه سمنو نگرفت، ول نکرد. ظاهرا این کلوچه رو به مناسبت عید درست میکنن.
کلوچه سمنو و بافت قدیمی شهر
پزندگان کلوچه سمنو
بعد از همون بافت کمی بالا رفتیم و برج های دیوار قدیمی شهر رو دیدیم. از این قسمت میشه تمام شهر، هم بافت قدیم و جدید رو دید. نکته ای که در مورد برج بود، این برج ها به صورت دو طبقه و با پله های باریک ساخته شده.
یکی از نکات جالب این شهر وجود بادگیر های متعدد و در اشکال متنوع در بافت قدیمی شهره. یکی از اهالی شهر برامون توضیح داد که روی سقف این بادگیرها کاسه سفالی قرار داده شده که در مواقع بارندگی آب در اون جمع میشه و پرنده ها می تونن از اون آب استفاده کنن. بفکر بودن تا کجا...
باز هم یکی دیگه از نکات جالب شهر اینه که با اینکه یک شهر قدیمی و کوچیکه ولی از سال 1334 شهرداری داشته. مردم شهر هم بسیار خوش برخورد و خوش صحبت و مهمان نواز هستند و بسیار با فرهنگ به نظر میرسن.
دوباره باز هم نکته جالب دیگه که توجه من رو جلب کرد یه تابلویی بود که در بافت قدیمی شهر رو یکی از دیوار ها زده شده بود به نام غریبخانه. ظاهرا یک اتاقیه که یکی از اهالی وقف کرده بوده برای مسافرانی که میان و میخوان شب رو در این شهر بگذرونن.
بعد از بازدید از شهر به سمت نائین حرکت کردیم. مجددا در نائین بنزین زدیم. ناهار خوردیم و در شهر گشتیم.
از مکان های دیدنی نائین یکی مسجد جامع اش هست که گرچه خیلی قشنگه اما خیلی بد ازش نگهداری شده و تمام دیوارهاش پر از یادگاریه. ملت با فرهنگ کلاهشونو بذارن بالا....
مسجد جامع نائین
روبروی مسجد موزه مردم شناسی هست که به خانه پیرنیا هم معروفه. خانه بسیار زیباییه. ارزش دیدن داره . نهایتا میتونین از بازار سرپوشیده نائین هم دیدن بکنین. البته بازار بسته است. یعنی کسی کسب و کاری نداره اونجا و متاسفانه به همین دلیل به نظر میاد در حال تخریب شدن باشه، گرچه داخل اون مثلا به نسبت بازار سرپوشیده اراک خیلی محکم تر و زیباتر ساخته شده.
نکته مهم: وضع دستشویی های عمومی نائین که دو مورد مشاهده شد افتضاحه...سعی کنین در مقصد قبلی یا بعدی قضای حاجت کنین.
خانه پیرنیا
بازار نائین که یک نانوایی باز داشت که نان خیلی خوشمزه ای میپخت. جای شما خالی با نهار صرف شد
دیگه تقریبا راه برگشت رو یکسره و بدون استراحت اومدیم. فقط ابتدای اتوبان قم-کاشان در استراحتگاه مارال شامی خوردیم. در موقع رفتن هم میتونین اینجا استراحت کنین و غذایی بخورین.
· نکات و هزینه ها برای کسانی که میخوان برن:
v اگه با ماشین خودتون میرین در ماشین ضبط به همراه انواع موسیقی شاد، عرفانی، محلی، کلاسیک و... داشته باشید. ایجاب میکنه در جاده.
v ما به غیر از یک وعده شام برگشت، تمام وعده های غذایی رو خودمون تهیه کردیم. برنج برده بودیم با کنسرو های مائده. برنج رو درست میکردیم و با کنسرو میخوردیم. پنیر و نان و میوه و تنقلات برده بودیم و تقریبا به جز آب معدنی و نان خوراکی دیگه ای نخریدیم. اگر به این صورت برید به طور کلی جمعا حدود 40هزارتومن خرج خورد و خوراکتون میشه.
v در جاده و در مجموع رفت و برگشت باید چهار بار عوارض پرداخت کنید مجموعا حدود 2000 تومان.
v ما بنزین 700 تومنی زدیم. مجموع هزینه بنزین : 63000 تومان.
v هزینه شب مانی در مصر بدون صبحانه و ناهار و شام: هر نفر، هر شب ده هزار تومان.
v هزینه شب مانی در انارک بدون صبحانه و ناهار و شام: هر نفر، هر شب پانزده هزار تومان.
v بهترین وقت سفر در طول زمستان و قبل از عید هست. چون توی عید خیلی شلوغ میشه.
v این مسیر برای کسانی که بخوان از اراک حرکت کنن مناسبه .اگه بخواید از تهران برید
مسیر سمنان - جندق نزدیکترین مسیر به روستای مصر.
v اگه گروهی میخواید برید حتما قبلش تماس بگیرید و جا رو رزرو کنید. کلا بهتره قبلا یه تماسی بگیرید
· شماره های تماس:
- علی حیدری (علی ساربون)- روستای مصر: 09133234216
- ابراهیم افضل (مهمانپذیر رهاب)-روستای مصر:09132231589
- مهمانسرای بار انداز- آقای طباطبایی- روستای فرحزاد: 09133234188-09132251503
- مهمانسرای توریستی رباط انارک- انارک:09122983575و 2757-0324322
توضیح:
برای درج این مطلب، بر طبق توافق جلسات پیشین اهالی امروز، بخش جدیدی اضافه شد. امیدوارم که با اضافه شدن این بخش دوستان دیگر به خصوص میترا ، بقیه را در تجربیاتشان شریک کنند.
نویسنده: هتاو
برنامه ریز ، تدارکات، راننده، آشپزی کننده ، درسفر و یادآوری کننده نکات جا افتاده، ویرایش کننده و عکاس بیشتر عکس ها: نقطه سرخط
[1] جوجو غوغو در فرهنگ شمالی به معنای تنها و بی یاور است.