مدت ها بود که فکرم مشغول این بود که چرا مثلا اعدام لاله سحرخیز(همسر ناصر محمدخانی) اینقدر به تاخیر می افتد؟ و یا مثلا چند همسری مگر جرم است ؟اگر جرم نیست چرا مقبول نیست؟

ببینید ما یک "نظام حقوقی" داریم  که به طور رسمی جرم بودن یا غیرجرم بودن یک مساله را روشن می کند.اما یک چیز فوق العاده مهمتر داریم بنام "وجدان جمعی". واضع این اصطلاح دورکیم یا دورکهایم است.(همینجا به دوستانم توصیه می کنم کتاب خودکشی اش را بخونن).

"وجدان جمعی" یعنیِ؛ مجموعه ای از باورها،اعتقادات و ارزشهایی که در حد وسط افراد یک جامعه وجود دارد. وجدان جمعی اگرچه از حالات روانی تک تک افراد جامه  بیرون می آید اما قابل تقلیل به تک تک افراد نیست یعنی یک گروه خاص یا حتا یک نسل نمی توانند آن را بر اندازند و یا تغییر دهند. در واقع یک کیفیت غیر مادی دارد.شاید جعبه سیاه یک جامعه همین وجدان جمعی آن باشد.

نکته اینجاست که خیلی از قوانین رسمی جمهوری اسلامی که بعضا شرعی تام هم هستند، با وجدان جمعی جامعه ایرانی چندان سازگار نیست. مثلا قانون، اعدام شهلا را اعلام کرد ولی وجدان جمعی جامعه ایرانی آن را بر نمی تابید و اعدام او لکه ننگی بر دامن نظام حقوقی رسمی گذاشت.ازدواج موقت امری قانونی و شرعی است ولی سازگاری با همان وجدان مورد اشاره را ندارد.

مواردی از این دست بسیارند.این تعارض و تناقض همچنان هست و از چالش های نظام فقهی و قانونی با روان شناسی اجتماعی جامعه ایرانی است.

با این تفاسیر و با اصل قرار دادن این وجدان جمعی ،دبی با وجود تقسیم کار گسترده و مدرن آن ،از منظر جامعه شناسی هنوز یک جامعه قبیله ای محسوب می شود.

حال توسعه دموکراسی در جامعه ایرانی را باید تحلیل جدی تری کرد.