اخلاق اقتصادی در ایران، حکایت جنس چینی و چای انگلیسی
انتخابات 88 و اعتراضات شدیدی که در پی آن رخ داد، تجربه جالبی را به ما یاد داد. تجربهای که قبلاً کمتر در ایران رخ داده بود و البته چند ماه بعد هم به فراموشی سپرده شد. آن تجربه هم چیزی نبود جز تحریم کالای فروشندگانی که در آن بحبوحه به صدا و سیما آگهی میدادند. نیازی به گفتن نیست که این یکی از موثرترین روش های مبارزه مدنی و بدون خشونت است. تجربه اش را هم کمابیش به خاطر داریم: میرزای شیرازی و نهضت تنباکو، که شاید از معدود جنبشهای مدنی باشد (ولو با انگیزه دینی) که بدون خشونت در ایران به موفقیتی دست یافته است؛ فعالیتهای گاندی و استقلال هند و البته مصدق و ملی شدن صنعت نفت.
اجازه بدهید خاطرهای را هم اضافه کنم تا عنوان نوشته روشنتر شود. چند سال پیش به مقتضای شغل مترجمی برای یکی از شرکتها فرصت سفر به کشور چای (سریلانکا) دست داد. کشوری که سالهای سال به همراه هند مستعمره انگلیس بوده و البته نظام تهیه و توزیع چای در آن کاملاً متأثر از شیوه انگلیسیهاست؛ سهل است، خیلی از اسامی ترکیبهای مختلف چای هم همینطور (چای ارل گری، دارجیلینگ، توينينگز و از این دست)، و البته نفوذ تجار انگلیسی در آنجا هم که مثل روز روشن است. و مهمتر اینکه به هر حال در چانهزنیهای بازرگانی آدم قیمت واقعی چای دستش میآید. کار چای و ترجمههای مربوط به آن دو سه سالی ادامه داشت و بالطبع آدم کم کم عادت میکند پیگیریهایش تخصصیتر بشود و انواع چای و شرایط رشد و از این دست مطالب را بخواند تا در ترجمه راحتتر باشد. حتی همین الان هم اگر مطلبی در این مورد ببینم، ناخودآگاه جذبش میشوم.
چند وقت پیش همین عادت باعث شد مطلبی با همین موضوع توجهم را جلب کند (متأسفانه هرچه گشتم لینکش را پیدا نکردم). خلاصه مطلب این بود که یک مزرعهدار انگلیسی در بخش خاصی از انگلستان (گویا ولز بوده باشد) به علت مشابهت نسبی آب و هوای آنجا با آب و هوای استوایی سریلانکا درباره امکان پرورش چای تحقیق میکند و سرانجام میتواند محصولی را تولید و به بازار عرضه کند (که صد البته مطمئناً کیفیت چای سیلان را ندارد). و نکته بسیار جالب قیمت آن بود که به گمانم دست کم 10 برابر (شاید هم بیشتر) گرانتر از چای سیلان بود (که البته باز هم تجارتش در دست خود انگلیسیهاست). و جالبتر اینکه مزرعهدار میگفت استقبال از آن فوقالعاده بوده و مغازههای زیادی خواهان آن هستند.
حالا همه چیز کمابیش روشن است؛ کالای چینی که معمولاً قیمت آن پایینتر از کالاهای داخلی است، بهراحتی در بازار ایران فروش میرود. خیلی از ما اولین فاکتور (یا شاید یکی از مهمترین فاکتورها) را قیمت کالا میدانیم و اصلاً برایمان مهم نیست که تولید کننده کیست. آیا چین همان کشوری نیست که مقامات حکومتی ایران (که به هر حال در بسیاری موارد لزوماً با بدنه جامعه همراه نیستند) روابط نزدیکی با آنها دارد؟ آیا همین چین نبود که در بحبوحه اعتراضات پس از انتخابات خبر ورود ابزار سرکوب شورش از آن را میشنیدیم؟ آیا همان کشوری نیست که بهجای پول نفت کالای خود را به ما قالب میکند؟ همان کشوری نیست که اخیراً قطعنامه شورای امنیت را به نفع متحد ایران (سوریه) وتو کرد؟ و همان کشوری که وضع حقوق بشر در آنجا چندان دستکمی از کشورمان ندارد؟
میدانم که بعضی میگویند کالای ایرانی هم کیفیت ندارد، یا استدلال میکنند که در جهانی که همه چیزش جهانی شده این حرفها خریدار ندارد. اما بهراستی چگونه است که کشور قدرتمندی همچون انگلستان، کالای ملی و تولید داخل را ولو به چند برابر قیمت بهراحتی میخرد و ما وقتی قیمتها تاحدودی برابر هم هستند نیز چنین نمیکنیم. آیا جز این است منافع ملی در نزد تک تک مردم این کشور نهادینه است و در ایران منافع فردی حرف اول و آخر را میزند. نه تنها کمتر حاکمی در ایران بوده که منفعت جامعه را بر منفعت خود مقدم بداند، که از قضای روزگار مردم ما هم از این بابت خیلی با حاکمانشان تفاوت ندارند.
میدانم که مطلب چندان عمیق و مثمر ثمری نبود، اما از این مثال ساده تا بحثی که به گمان من میتوان آن را در ذیل اخلاق اقتصادی و اخلاق نظام اجتماعی و سیاسی دانست راه چندانی نیست. اگر دوستان بتوانند درک عمیق خود را از این موضوع با نگارنده هم در میان بگذارند.