نقش اراسموس روتردامی در بالندگی تفکر مدرن ومدرنیته (1)
مدرنیته در وهله اول عبارتست از نوعی نگاه جدید که انسان به خود ودنیای پیرامونش دارد. این نگاه هرگز اتفاقی وبدون پیشینه نبوده بلکه دارای ریشه هایست که در مسیر تاریخ تفکر اوروپا جریان داشته است. به نظر میرسد نقطه آغازین این جریان، نگاه عقلانی،دنیوی(عرفی)وطبیعت گرایانه فلاسفه یونان روم باستان به انسانها وجهان پیرامونش باشد. باجایگزین شدن قرون وسطا بطورعام وفلسفه اسکولاستیک (مدرسی)ونظام فئودالیسم بطور خاص بر تفکر عهد باستان ،این جریان شکل دیگری به خود گرفت وحتی در بعضی از دوره های تاریخی (مثلا حدود سالهای500تا1000میلادی)کمرنگ شد؛اما هیچگاه بطور کامل محو نشد،که البته میتوان استمرار این نظان نوین را درآراء واندیشه های متالهین مدرسی وحتی خود نظام فئودالیسم نیز پی جویی کرد.اما این جریان دراواخر قرن چهاردهم وخصوصا اوایل قرن پانزدهم نه تنها پررنگ ترشد بلکه سرعت بیشتری نیز به خود گرفت.
به موازات پیدایش رنسانس در ایتالیا،شکل جدیدی از انسان گرایی(اومانیست)مسیحی نیز ایجاد میشودکه این جریان را در واقع میتوان مقدمه ای بر نهضت اصلاح دینی قلمداد کرد. از میان این انسان گرایان می توان به افرادی همچون سرتوماس مور و اراسموس روتردامی اشاره کرد. درواقع این افراد خواهان اصلاح کلیسای کاتولیک از طریق اعمال اندیشه های اومانیستی وعقلانیت مدرن بودند و به نگاه مدرن مجهز شدند.
اگر بتوان نقش این دسته از اصلاح طلبان متعلق به کلیسای کاتولیک را در احیاء و استمرار عقلانیت طبیعت گرای فلاسفه عهد باستان یونان و روم نشان داد،میتوان اثبات کرد که تفکر مسیحی مبتنی بر متن عهد جدید نه تنها مانع ظهور عصر خرد ورزی وعهد روشنگری نبوده بلکه مانع اصلاح تنگ نظرانه حکام کلیسا از مسیحیت در کتاب مقدس بوده است. همچنین در عهد جدید رگه هایی از تفکر مدرن قابل رد گیری ا ست که در بخش های بعد ی بیشتر به این نکته اشاره خواهیم کرد.
ادامه دارد ....
اخوان